آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

آرشیدا بانوی آریایی درخشان

انگار همین دیروز بود که آمدی...

هر چقدر روزهای سخت بارداری و دوری از روی ماه تو دیر گذشت، روزهای آمدنت و هم نفس شدنت با ما به سرعت چشم بر هم زدنی می گذرد.   دخترکم یک ماه گذشت. یک ماه درد بخیه و به زخم نشستن سینه ها یک ماه ناباوری داشتن تو و دلگرمیهای پدرت یک ماه استرس شیر نخوردن و ترسیدن برای سلامتی تو و بالاخره داری به این دنیا عادت می کنی میدانم چقدر برایت سخت بوده جدا شدن از دنیایت دخترم میدانم زمینی ها را مثل فرشته ها دوست نداری و خو گرفتن به اینجا برایت سخت است میدانم آغوش خدا بسیار برایت گرم بوده است اما آمدی خدا فرمان داد و من و تو هم آغوش شدیم شیره جانم را مایه حیاتت قرار داد و تو را مایه آرامش من بدان که همه دردها، شب بیداریها ...
23 مرداد 1391

وقتی درخت وجودم بارور شد

خدایا سپاسگزارم بخاطر لطف و رحمتت. بخاطر این فرشته کوچکی که به ما دادی و وجودش گرما بخش زندگی ما شد. بخاطر لبخندش که شادی را به دلم و لبانم را به خنده وا می دارد. بخاطر زیباییش که مرا بیشتر دلداده اش می کند و بخاطر دختر بودنش خدایا  می گویند : دختر رحمت است. از این رحمتت سپاسگزارم و به خاطر آنچه که به من ارزانی داشته ای خرسند. پروردگارم هیچ گاه فکر نمی کردم لایق این باشم که مادر شوم و چنین در گرانبهایی را نگهداری کنم. زیرا که او دختر است و دختر مایه آرامش مادر. خدایا بخاطر هدیه کاملی که به من دادی                                &n...
13 مرداد 1391
1