تولد حنانه
دخترکم امروز تولد حنانه است مامان داره آماده می شه که با بابایی بریم مهمونی. خیلی تلاش کردم خوشگل باشم وقتی همه بهم گفتن چرا به زور کفش پوشیدی؟ گفتم:آرشیدا مامان شیک دوست داره و از وقتی اومده توی دل مامانش همش می گه مامان بخودت برس و خوشگل باش تا من بیام. امروز توی یه مهمونی برای اولین بار بابا بدون من رقصید.آخه من ترسیدم به گل دخترم فشار بیاد. بعد از شام هم لباس محلی که مال بچگی های خاله شهره بود و مامانی زهره گذاشته توی سیسمونی تو تا تنت کنیم رو تن حنا کردیم.خیلی بامزه شده بود.بابا مجید هم چند تا عکس خوشگل ازش گرفت. حالا من و بابایی سخت منتظریم تا تو بیایی و این لباس رو تن تو بکنیم.