آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

آرشیدا بانوی آریایی درخشان

تولد حنانه

دخترکم امروز تولد حنانه است مامان داره آماده می شه که با بابایی بریم مهمونی. خیلی تلاش کردم خوشگل باشم وقتی همه بهم گفتن چرا به زور کفش پوشیدی؟ گفتم:آرشیدا مامان شیک دوست داره و از وقتی اومده توی دل مامانش همش می گه مامان بخودت برس و خوشگل باش تا من بیام. امروز توی یه مهمونی برای اولین بار بابا بدون من رقصید.آخه من ترسیدم به گل دخترم فشار بیاد. بعد از شام هم لباس محلی که مال بچگی های خاله شهره بود و مامانی زهره گذاشته توی سیسمونی تو تا تنت کنیم رو تن حنا کردیم.خیلی بامزه شده بود.بابا مجید هم چند تا عکس خوشگل ازش گرفت. حالا من و بابایی سخت منتظریم تا تو بیایی و این لباس رو تن تو بکنیم.
22 ارديبهشت 1391

تولد بابا

امروز تولد بابای توست می خواستم براش یه تولد سه نفری بگیرم. اولین تولد بابای 30 ساله که دخترش هم کنارشه اما حیف.... بابایی چند روزه که حسابی دندوناش درد می کنه و امروز مجبور شد 3 تا از دندوناشو با هم بکشه و در نتیجه تولد بی تولد           ...
14 ارديبهشت 1391

امروز لوازمت رسید

سیندرلای من امروز ما همگی به همراه خاله مینا و دختراش خونه مامان جون بودیم.از همه جالب تر اینکه دایی حیدر بالاخره اومد. وقتی منو دید که این همه قلمبه شدم کلی خندید. اما از دایی بگم: کلی برات لباس و وسایل خوشگل که مامان سفارش داده بود رو از دبی به همراه یه چمدون قرمز خوشگل برات آورده بود. از کالسکه ات که دیگه نمی تونم تعریف کنم چون یه بنز به تمام معناست. پرنسس کوچولوی من بیصبرانه منتظرم تا بیایی و این لباسها رو بپوشی.
6 ارديبهشت 1391
1