آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آرشیدا بانوی آریایی درخشان

و بازم هم روز مادر رو جشن گرفتیم

مدتهاست که چرت نیمه روز پیشکش ، چهار ساعت متوالی در شب نخوابیدم مدتهاست که نوشتن پیشکش ، یک فیلم کوتاه رو با حضور ذهن کامل ندیدم مدتهاست که خواندن رمان پیشکش ، یک صفحه از یک مجله رو بدون قطع کردن نخوندم نقشه هایی که داشتم پیشکش ، جز برای پوشک و کرم و لباس و کلاس کودکم نقشه تازه ای نکشیدم حالا خوب می دونم چند تا از موهام سفید شدن چون مدتهاست دیر به دیر رنگشان می کنم سینما، تئاتر، جمع دوستانه، خرید گروهی، سفرهای یهویی، تلفن های طولانی و ....همه را ترک کردم کفش پاشنه بلند، کیف های رنگارنگ، موهای درست کرده و آرایش مرتب به تاریخ پیوسته و ساک بچه به دوش می کشم.موهام را جمع می کنم و همیشه گوشه ای از رژ لبم روی صورتم پخش شده و...
21 فروردين 1394

نوروز 94

عشق کوچک من امسال بر خلاف سالهای قبل تصمیم گرفتیم به قشم سفر کنیم.ما با 2 ماشین به همراه خانواده دوست بابا عمو محمد و خانمش و پسر گلش آروین راهی شدیم. قبل حرکت مامان یکم مریض بود واسه همین یک شب رو یزد موندیم و قرار شد که برگشتن دوباره بریم یزد و حسابی بگردیم. واما وقتی رسیدیم به بند پهل و ماشین رو سوار لندیگراف کردیم حسابی ذوق زده شده بودی و مدام می گفتی منو بذارین پایین می خواهم راه برم و دریا رو ببینم. خلاصه که توی سفر عالی بودی مامان عالی   تقریبا 5 روز قشم بودیم و حسابی گشتیم که عکس های مسافرت رو برات می ذارم اما خوب توی برگشت یه اتفاق بد افتاد و در نتیجه نتونستیم بریم یزد و از بابا قول گرفتی...
9 فروردين 1394
1