25 ماهگی ملکه ما
25 ماهگی ملکه ما و تو می خوانی بازبان شیرینت
و من می شنوم با گوشی که هیچ جز صدای تو نمی شنود
می خوام برم بر همدون
شو کنم بر رمدون(رمضون)
گلوون(قلیون) بابا بکشم
منت خاسو(خارسو) نکشم
با دستان کوچکت می سازی پازل بهم ریخته ذهن مرا
و من تازه می فهمم کجا هستم
آری من مادرم، مادر دختری دانا و باهوش
دختری طناز و سرکش اما مهربان و جذاب
و من در تو می بینم روزهای کودکیم را که هرگز باز نمی گردند و دوست دارم برای تو تمام آرزوهای محال کودکیم را ممکن کنم و می خواهم برای تو هر آنچه را که در دنیا بهترین است.
خدایا
به من توان بده تا در راه پروش و تعلیم دخترم توانا باشم
به من قدرتی بده که دخترکم بتواند با فراغ بال به من تکیه زند و بسوی اوج حرکت کند
دخترکم شیرین تر از آنی که در کلام و نوشتار بگنجد
اما تو
واقعا خوب حرف می زنی از اول هیچ کلمه غیر معقول و نامربوطی نگفتی و هر کلمه رو با لهجه شیرین خودت بیان کردی
عاشق ایساتیس هستی (اسمارتیز)
غرق در بازی با پازل ها می شوی.
خوراکت درآوردن لباس عروسکهاست.
محو در بازی با بادکنک ها می شوی.
بسیار زیبا می رقصی.
و زبانم قاصر از گفتن همه خوبیهای توست....
و تو را می خواهم تا انتهای دنیا که تو نوشداروی زندگی ما هستی
و اینم قسمت شیرین زبونیت:
مامان:آرشیدا بگو دوچرخه
آرشیدا: سبیل بابا می چرخه
مامان:
مامان: آرشیدا بگو موتوری
آرشیدا:با نامزدت چطوری؟؟
مامان:
مامان: آرشیدا بابا مجید چیه؟؟
آرشیدا: گورگروهههه (غرغرو)
مامان:
مامان: نینی کوچولو اسمت چیه؟؟
آرشیدا:آشیدا میرزاده مفد
مامان: قربون صدقه ات می ره و می گه عاشقتم ، میمیرم برات
آرشیدا: من عاشقتم ، میمیرم برات، مامان جون دوست دارم
و دستهای کوچیکت رو دور گرنم حلقه می کنی
خلاصه که مثل رادیو حرف می زنی و من و بابا رو متعجب می کنی.
به مامان منیر می گی: مامان شادی رفته سرکار پول بیاره تا واسه من چاکل (چاکلز) بخره
می ری در خونه خاله بابا رو می زنی می گی: شاطمه (فاطمه) در و باز کن من اومدم.
پا بلندی می کنی و در رو باز می کنی و عین فرفره از پله ها می ری بالا و می ری پشت در خونه بابایی
یه شب توی تلویزیون دو نفر دعوا می کردن.با دست به من نشون دادی و می گی مامان اینها بی تربیتن؟؟؟
گوشی بابا رو بر می داری و می گی گوشی آشیداست بعدشم می گی: پو گشنشه
الهی مامان قربونت بره ناقلاچه (خودت به خودت می گی ناقلاچه)
25 ماهگیت مبارک دختر قشنگم
