قدمت روی چشمهای من
نازدونه جون
امروز وقتی توی آشپزخانه داشتم کار می کردم و شما طبق معمول در حال بهم ریختن کابینت ها بودی یهو برگشتم دیدم خودت بدون کمک ایستادی(الهی قربون اون قدت برم من)
فکر نمی کردم با این مریضی که چند روزه باهاش درگیری و حسابی ضعیفت کرده بتونی روی اون پاهای کوچولوت وایستی عزیزکم.
خلاصه که من عاشق این تلاشت برای رشد و یادگیری هستم .
پاشو مادر و قدمهاتو روی چشم من بذار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی