امروز لوازمت رسید
سیندرلای من
امروز ما همگی به همراه خاله مینا و دختراش خونه مامان جون بودیم.از همه جالب تر اینکه دایی حیدر بالاخره اومد.
وقتی منو دید که این همه قلمبه شدم کلی خندید.
اما از دایی بگم: کلی برات لباس و وسایل خوشگل که مامان سفارش داده بود رو از دبی به همراه یه چمدون قرمز خوشگل برات آورده بود.
از کالسکه ات که دیگه نمی تونم تعریف کنم چون یه بنز به تمام معناست.
پرنسس کوچولوی من
بیصبرانه منتظرم تا بیایی و این لباسها رو بپوشی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی