آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرشیدا بانوی آریایی درخشان

دخترم برای سومین بار روزت مبارک

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی، خدا به من خندید و استخاره زدم، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی  تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی   ...
6 شهريور 1393

نصیحتی مادرانه

دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد، نجنگ چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی، کسی که باعث گریه ات میشود را پاک کن دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی دخترکم تو زیباترینی همیشه با این باور زندگی کن خودت را فراموش نکن شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد اما به یاد داشته باش کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست اشتباه که کردی برخیز اشکالی ندارد بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را د...
30 مرداد 1393

25 ماهگی ملکه ما

و تو می خوانی بازبان شیرینت و من می شنوم  با گوشی که هیچ جز صدای تو نمی شنود می خوام برم بر همدون   شو کنم بر رمدون(رمضون) گلوون(قلیون) بابا بکشم منت خاسو(خارسو) نکشم با دستان کوچکت می سازی پازل بهم ریخته ذهن مرا و من تازه می فهمم کجا هستم آری من مادرم، مادر دختری دانا و باهوش دختری طناز و سرکش اما مهربان و جذاب و من در تو می بینم روزهای کودکیم را که هرگز باز نمی گردند و دوست دارم برای تو تمام آرزوهای محال کودکیم را ممکن کنم و می خواهم برای تو هر آنچه را که در دنیا بهترین است. خدایا  به من توان بده تا در راه پروش و تعلیم دخترم توانا باشم به من قدرتی بده که دخترکم بتواند با فراغ بال به من...
23 مرداد 1393

نوروز 93

عزیزکم عید شما مبارک امیدوارم امسال برات سرشار از سلامتی باشه دختر قشنگ من. و امااااااااااااا امسال هم به دعوت خاله ناهید و خاله مریم عید رو رفتیم جنوب که البته خاله شهره هم با ما اومد. توی راه که عالی بودی همش خواب بودی و مثل پرنسس ها توی صندلیت لمیده بودی. اونجا هم خیلی دختر خوبی بودی و ما توی کل سفر که شهرهای جنوبی رو گشتیم اصلا اذیت نکردی الهی مامانت قربونت برم نازگل من   لحظه سال تحویل خونه خودمون رود کارون شوشتر اینجا هم خلیج همیشه فارس ما و اینم نخلستانهای زادگاه مادریت   ...
20 مرداد 1393

عید فطر

جیگرطلا امسال عید فطر من و شما و بابا به همراه خانواده بابا رفتیم شمال که موقع رفتن و برگشتن خیلی توی ترافیک موندیم ولی خدا رو شکر شما اصلا اذیت نکردی. عاشق اخلاقتم مامان جون وصف اونجا رو هم می ذارم بعهده عکس ها  و البته اینو هم بگم که بخاطر آفتاب اونجا ترجیح دادم مایو تنت نکنم و بادی آستین بلند تنت کردم ...
20 مرداد 1393

23 ماهگی گل پونه مامان

عزیزکم الان که دارم نگاه می کنم تازه متوجه می شم که چقدر کوچیک و نحیف بودی و الان بزرگ شدی. این مسله روزانه به چشمم نمی آد و احساس می کنم خیلی کوچیکی  اما الان که عکس ها رو مقایسه می کنم می بینم که کم کم داری واسه خودت خانمی می شی  جیگر طلای مامان     ببین چقدر خانم شدی اینم ادای جدیدت کار اخیرت هم اینه که میری بالای میز کنار مبلها و هی چراغها رو روشن و خاموش می کنی بعدش که من دعوا می کنم اینجوری ادای بچه مظلوم ها رو در میاری دالی موشه خاله ریزه   ...
19 مرداد 1393