آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آرشیدا بانوی آریایی درخشان

راز آتش...

و چشمانت راز آتش است ... هنگامی که به چشمهایت چشمانم را دوختم گرمای نگاهت را حس کردم ودیدم شراره ای در چشمان گرمت موج میزند...دریافتم که چشمانت راز آتش است وعشقت پیروزی آدمی است... نگاهم را قلبت دوختم دیدم دریایی از محبت را درون قلبت هر ماهی را که شناور است نوعی پیروزی است...دریافتم که عشقت هم نوعی پیروزی است... پس روی ساحل قلبت جمله ای نوشتم که این جمله وصف چشمانت وقلبت بود اما این جمله را موجهای نیلگون قلبت نتوانست پاک کند چون هر موجی که می آمد به آرامی این جمله را نوازش میکرد و میرفت واین نشانگر این بود که قلبت و عشقت آرام است و هیچ جمله و هیچ کس را از بین نمیبرد عاشقانه دوستت دارم ...
9 دی 1391

گام اول

پرنسس زیبای من   امروز وقتی از سرکار اومدم دنبال تو تا با هم برگردیم خونه دیدم که مامانی و بابایی هم خونه خاله مینا بودند.   وقتی یکم نشستم بهم گفتن آرشیدا یه کار جدید یاد گرفته. داشتم با خودم فکر می کردم یا صدای جدیدی در میاری یا ....نمی دانم هر چیزی به فکرم رسید بغیر از اینکه تو با کمک بابایی سرتاسر خونه رو با قدم های کوچکت راه بری. مادر از این رشد بی وقفه ات خوشحالم
9 دی 1391

دستپخت مامان

رویای من تو امروز دقیقا 5 ماه و 2 روزت هست.تازه یاد گرفتی نصفه و نیمه بنشینی و برای اولین بار من برات سوپ پختم و شما با ولع خوردی. خدا کنه تا آخرش همینجور خوب غذا بخوری تا جبران شیر نخوردنت رو کرده باشی. نوش جونت دلبندم دخترم محکم بشین   عاشق این نگاهتم مادر مامانی گفتم غذا بخور نگفتم قاشق بخور اینم از نشستن تو ...
25 آذر 1391

5 ماهگی نازدونه من

دخترم 5 ماه است که در کنار ما هستی و من با همه بی تجربگیها و اشتباهاتم سعی می کنم از تو به بهترین نهو نگهداری کنم.   نمی دانم با تعویض پی در پی و دادن دارو به موقع و شب بیداری و حمام کردن و تعویض لباسهایت در روز و لوسیون زدن بخاطر آلرژی و ...توانسته ام مادر خوبی باشم یا نه؟؟؟ حالا دیگه همه رو می شناسی، به سمت سفره حمله می کنی، جیغ می کشی، ذوق می کنی، حسابی غلطت می زنی، عروسکهای کوچک رو به راحتی در دستان کوچکت می گیری و آغون آغون می کنی.با کمک ما چند قدم راه می روی. دلم از همین حالا برای این روزهایی که در آنیم تنگ می شود.
23 آذر 1391

زیباییهای دخترم

عاشق این نگاهتم بخدا شما دختر کدوم خان هستی؟؟ مامان شما با کی قرار داری؟؟؟ آرشیدا توی کمد لباسها چیکار می کنی؟؟ و اینم گل وسط میز ما ...
17 آذر 1391

برپا

رویای شیرین من   هر روز شاهد تکاملت هستم و می بینم که چه سرسخت در پی یادگیری هستی. بخاطر داشتن گلی چون تو به خودم می بالم. امروز دقیقا 4 ماه و 11 روزه شدی و وقتی ما تا 3 می شماریم تو با شنیدن صدای 4 می ایستی. ...
4 آذر 1391