یکسالگی
نازدونه
بالاخره یکساله شدی.خیلی شیرین شدی و روز به روز می فهمم که با وجودت رویاهای تازه ای پیدا کردم و به زندگی امیدوارتر شده ام.
با تمام سختی ها این یکسال بازم برام شیرینه مثل عسل چون تو هستی و تازه می فهمم بزرگترین نعمتی که خدا به بندگانش می ده فرزنده دخترم.
خوب تو قبل یکسالگیت کامل راه می ری.
کامل می شینی.دست دستی می کنی ، با شنیدن آهنگ امید جهان می رقصی و می خندی
خودتو موش می کنی ، بهت می گم الکی بخند الکی می خندی
با اینکه یک هفته است که به مهد می ری اما همه مربی ها عاشقت شدن
بیشتر اشیا رو به اسم می شناسی
اینقدر دانایی که هر کاری رو بهت یکبار بگم انجام می دی.
از روی کتابت صدای هر حیوونی رو که ببینی در میاری
روی زمین دراز می کشی و پاتو بلند می کنی تا من گاز بگیرم
بعد از بیدار شدن اولین کاری که انجام می دی اینه که به مامان نگاه می کنی و می خندی
وقتی بهت می گم آرشیدا دروازه سریع دروازه باز می کنی
اینم دخترم که شدیدا مشغول مطالعه جای سی دی بی بی انیشتن هست
آرشیدا بار و بنه رو جمع کرده تا با وسایلش به آشپزخونه نقل و مکان کنه
آرشیدا در حال دعوت مهمان ناخونده
آرشیدا مامان موش بشو
آرشیدا درگیر می شود
آرشیدا اینقدر فضولی نکن
آخه دخترم اون زیر چیکار داری آخه
آرشیدا تو هم از همیت بدت می آد؟؟؟